سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تقدیم به بهترینم

از دست شدن دوستان ، غربت است . [نهج البلاغه]

u کل بازدیدها : 9034

u بازدیدهای امروز : 1

u بازدیدهای دیروز : 2

u  RSS 



u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه

جمعه 85/6/31 ساعت 2:39 عصر

i دکتر شریعتی:

اتوبیوگرافی !

در باغ « بی برگی » زادم

 

و در ثروت « فقر » غنی گشتم.

 

و از چشمه « ایمان » سیراب شدم.

 

و در هوای « دوست داشتن » ، دم زدم.

 

و در آرزوی « آزادی » سر بر داشتم.

 

و در بالای « غرور » ، قامت کشیدم.

 

و از « دانش » ، طعامم دادند.

 

و از « شعر » ، شرابم نوشاندند.

 

و از « مهر » نوازشم کردند.

 

 و « حقیقت » دینم شد و راه رفتنم.

 

و « خیر » حیاتم شد و کار ماندنم.

 

و « زیبایی » عشقم شد و بهانه زیستنم.

 

                                     «دکتر علی شریعتی»

 

                        " مجموعه اشعار دکتر شریعتی ص  ۱۶2 "


نوشته شده توسط: احسان

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

جمعه 85/6/31 ساعت 2:38 عصر

i دکتر شریعتی:

سیمای سرمایه داری :

سرمایه داری « پول » را جانشین « خدا »

 

و « تولید » را جانشین « توحید »

 

و « اقتصاد » را جانشین « عشق »

 

و « قدرت » را به جای « حقیقت »

 

و « لذت » را به جای « کمال » ،

 

« سلطه بر طبیعت » را به جای « تسلط بر خویش »؛

 

« قانون جنگلی » که وارث هزاران سال فرهنگ و قانون و حقوق می شود

 

و رابطه ها ،رابطه گرگان و سگانی که بر مرداری هجوم برده اند و این بر آن مخلب میکشد و این بر آن منقار؛

 

زندگی کردن برای مصرف،قربانی کردن « آسایش » برای ساختن و خریدن « وسایل آسایش » و در نهایت انسان پرستنده می ماند؛

 

اما نه دیگر چون گذشته پرستنده کمال، ارزش، زیبایی ها، مطلق، خیر، بینایی، آفرینندگی، جود، بلکه پرستنده دو چیز:

 

        « سرمایه »  و « سکس »

 

آگاه از اینکه آدمی اکنون بیگانه پول میشود و دیوانه لذت و بنده مصرف:

 

مسخ فطرت، بندگی و جنون در پست ترین و ننگین ترین شکلش.

 

                                                «دکتر علی شریعتی»

 

                                               ( انسان بی خود ص ۳۵۴ )


نوشته شده توسط: احسان

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

جمعه 85/6/31 ساعت 2:36 عصر

i دکتر شریعتی:

سال شمار شهید دکتر علی شریعتی

 

۱۳۱۲ .............................. تولد در روستای کاهک از توابع مزینان

 

۱۳۱۹(۷سالگی)................ ورود به دبستان ابن یمین در مشهد

 

۱۳۲۵(۱۳سالگی).............. ورود به دبیرستان فردوسی مشهد

 

۱۳۲۷(۱۵سالگی).............. عضویت در کانون نشر حقایق اسلامی

 

۱۳۲۹(۱۷سالگی).............. ورود به دانشسرای مقدماتی مشهد

 

۱۳۳۱(۱۹سالگی)............. اتمام دوره دانشسرا ؛ استخدام در آموزش و پرورش مشهد ؛

 

بنیان گذاری انجمن اسلامی دانش آموزان

 

۱۳۳۲(۲۰سالگی)............. عضویت در نهضت مقاومت مشهد

 

۱۳۳۳(۲۱سالگی)............. گرفتن دیپلم کامل ادبی

 

۱۳۳۴(۲۲سالگی)............ انتشار کتابهای ابوذر غفاری و تاریخ تکامل فلسفه ؛

 

ورود به دانشکده ادبیات مشهد

 

۱۳۳۶(۲۴سالگی)............ دستگیری به همراه ۱۶ نفر از اعضای نهضت مقاومت در مشهد

 

۱۳۳۷(۲۵سالگی)............ فارغ التحصیلی از دانشکده ادبیات با احراز رتبه اول؛ازدواج

 

۱۳۳۸(۲۶سالگی)............ اعزام به فرانسه با بورس دولتی به دلیل رتبه اول؛تولد اولین فرزند

 

۱۳۳۹(۲۷سالگی)........... بردن همسر و فرزند به فرانسه

 

۱۳۴۱(۲۹سالگی)........... رحلت مادر و تولد دومین فرزند

 

۱۳۴۲(۳۰سالگی)........... اتمام تحصیلات و اخذ مدرک در رشته تاریخ؛تولد سومین فرزند

 

۱۳۴۳(۳۱سالگی).......... بازگشت به ایران؛دستگیری در مرز؛انتقال به زندان قزل قلعه تهران

 

۱۳۴۴(۳۲سالگی).......... انتقال به تهران به عنوان کارشناس و بررسی کتب درسی

 

۱۳۴۵(۳۳سالگی).......... استادیاری رشته تاریخ در دانشکده مشهد

 

۱۳۴۷(۳۵سالگی).......... آغاز سخنرانی های او در حسینیه ارشاد به دعوت استاد مطهری؛

 

انتشار کتابهای کویر،توتم پرستی و هبوط در کویر

 

۱۳۴۸(۳۶سالگی).......... سفر به خانه خدا

 

۱۳۵۰(۳۸سالگی).......... سفر به آفریقا؛تولد چهارمین فرزند

 

۱۳۵۱(۳۹سالگی).......... بسته شدن حسینیه ارشاد و ممنوعیت سخنرانیهای او

 

۱۳۵۲(۴۰سالگی).......... معرفی خود به ساواک و ۱۸ ماه زندان انفرادی

 

۱۳۵۴(۴۲سالگی).......... آزادی از زندان،خانه نشینی و آغاز زندگی سخت در تهران و مشهد

 

۱۳۵۶(۴۴سالگی).......... هجرت به اروپا و رحلت  

نوشته شده توسط: احسان

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

جمعه 85/6/31 ساعت 1:21 عصر

i یادداشت ها:

دل آدم ها به اندازه ی حرفاشون بزرگ نیست .... اما اگه حرفاشون از دل باشه می تونه بزرگترین آدم ها رو بسازه !!!!............

 

دوست داشتن کسانی که دوستمان می‌دارند کار بزرگی نیست، مهم آن است آنهایی را که ما را دوست ندارند، دوست بداریم. حضرت عیسی مسیح

 

ما نمی تونیم به دلمون یاد بدیم که نشکنه ولی میتونیم به دلمون یاد بدیم که اگه شکست لبه های تیزش دست اونی رو که شکستش نبره .

 

التماس به خدا جرات است،اگر برآورده شود رحمت است .اگر برآورده نشود حکمت است. التماس به مردم خفت است، اگر برآورده شود منت است ،اگر برآورده نشود ذلت است .

 

دو چیز را فراموش نکن : یاد خدا و یاد مرگ . دو چیز را فراموش کن : بدی دیگران در حق تو و خوبی تو در حق دیگران . چهار چیز را نگه دار : گرسنگیت را سر سفره دیگران، زبانت را در جمع، دلت را سر نماز و چشمت را در خانه دوست.

 

هر گاه فکر کردی گناه کسی آنقدر بزرگ است که نمی توانی او را ببخشی.بدان که آن از کوچکی روح توست نه از بزرگی گناه او.

 

خدایا: رحمتی کن تا ایمان ، نام و نان برایم نیاورد. قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم. تا از آنها باشم که پول دنیا را میگیرند و برای دین کار می کنند نه از آنها که پول دین میگیرند و برای دنیا کار می کنند « دکتر علی شریعتی »


نوشته شده توسط: احسان

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

پنج شنبه 85/6/30 ساعت 12:12 صبح

i یادداشت ها:

آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است

 وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما

سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد

اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید

ما زمان را تلف نمی کنیم، زمان است که ما را تلف می کند

پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر

کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم

افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند

کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید

همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد

دشوارترین قدم، همان قدم اول است

عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید

آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد

وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید

 


نوشته شده توسط: احسان

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

پنج شنبه 85/6/16 ساعت 2:29 صبح

i شعر:

آنکه میگفت مرا می خواهد......

در همه شادی غم

با همه بیش و کمم

پس چرا رفت از این شهرو دیار

کرد روزم را تار

به امید دیدار

به امید آن روز که بیایی اینجا

پیش این بی کس تنها

 که ندارد یاری

در تب دیداری

دل می گرید و تو را می خواهد

از تمام دنیا

ای بهارم برگرد........

که ندارد دل من طاقت این دوری را

و بدون تو گل امیدم

چه کند این غم مهجوری را

بی تو پاییز وجودم شده است

غزل پاک نگاه تو سرودم شده است

بی تو هر تابستان

چون زمستان سرد است

گر تو را بینم باز

میبرم دست نیاز

پیش آنکس که برایم عمری

بود بال و پر من در پرواز

دل و جان منتظرند

که تو باز آیی باز

ای بهارم برگرد

بی تو هر سبزی برگی شد زرد

دل ندارد طاقت

در غم عشق تو خون می گرید

بی تو هر تابستان

چون زمستان سرد است

نام پاکت زیباست

ای سرآ پا همه عشق

جان من میسوزد

بی تو در این تب عشق

ای سر آپا همه احساس و صفا

بی توام من تنها

منم آن ساحل خشک

وتویی آن دریا

بین ما فاصله ای نیست بیا

که بسازیم من و تو فردا

نازنینم با زآ

که تویی صبح امید

و تویی گرمی شبهای زمستانی من

گویی همچون خورشید

می درخشی در جان

ای طبیب دل تنها وغریب

درد دل کن درمان

که ندارد دل من  طاقت این دوری را

و بدون تو گل امیدم

چه کند این غم مهجوری را

نو بهارم بازآ

که بسازیم من و تو کاخی

کاخی از عشق و وفا

کاخی از مهر و صفا

که ندارد همتا

کاخی از پیوند

من و تو که شده ما

کاخی از جنس بلور

کاخی از زیبایی

نازنینم بازآ

که برون آیم از این تنهایی

کاش می شد جانا

که تو پیشم آیی

تا رها گردم از این غربت عشق

تا ببینم با چشم

مرگ این غمها را

تا بخوانم شعر

مرگ ماتم ها را

آری اینجا بی تو

دل من غم دارد

توی این غربت عشق

جان تو را کم دارد

کاش بر می گشتی

همصدای دل ما

بی تو اینجا سرد است

با تو اینجا گرما

گوش کن میشنوی

دل و جان هر دو تو را میخوانند

و سر انجام چنین قصه ی تلخ

دل و جان می دانند

مردم چشمانم

همگی گریانند

و همین مردم چشمان منند

که کنار دل من می مانند

باز این تکیه کلام دل خود میخوانم

نازنینم بازآ

بی توام من تنها

ساحل خشک از احساس منم

و تو همچون دریا

نازنینم تو بیا

که بخوانیم سرود فردا

که بخوانیم سرودی از عشق

از تمام گلها

از همان گلهایی

که ندارند وفا

پشت این پنجره ها

عشق فریاد زنان می خواند

بین ما فاصله ای نیست بیا

که ندارد دل من طاقت این دوری را........

                                                      تقدیم به همه زندگیم


نوشته شده توسط: احسان

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

پنج شنبه 85/6/16 ساعت 12:49 صبح

i یادداشت ها:

نمی دانم تو می دانی که تنهایی چه دلگیر است

واین مرداب بی فرجام تنهایی

به گورستان سرد نا امیدی ها

چه نزدیک است

ویا

هرگز نمی خواهی بدانی

در غم تنهایی تکرار

فریب خنده ی پر راز انسانها

چه غمگین است...

نمی دانم تو میدانی؟...................


نوشته شده توسط: احسان

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

   1   2   3      >

i لیست کل یادداشت های این وبلاگ

با بزرگان:
[عناوین آرشیوشده]

*********************************

********************

:: درباره من ::

تقدیم به بهترینم

********************

:: لینک به وبلاگ ::

تقدیم به بهترینم

********************

:: آرشیو ::

پاییز 1385
تابستان 1385

********************

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو

********************

:: خبرنامه ::

 

********************

پارسی بلاگ ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ